با سلام دوست عزیز این بیتی از غزل حافظ است به این مظمون:
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبة لله نیست
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست
عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست
که در آن بیت زیر را می توان به این شکل معنی کرد:
چیست این سقف بلند ساده ی بسیارنقش
زین معما, هیچ دانا در جهان آگاه نیست
سقف آسمان سرنوشت وبخت وتقدیر و..ساده وبلند است, اما پرنقش ونگار ورمزآلود هم هست ؛واین خود معمائی است که کسی نتوانسته رازش رابگشاید.زیر این سقف فقط تسلیم وسکوت:( دردایره قسمت ما نقطه تسلیم ایم – لطف؟آنچه تو اندیشی؛ حکم؟ آنچه تو فرمائی؛)چون هیچ نمیدانیم,حق اعترا ض وشکایت هم نداریم .شکایت باید ازروی علم عرضه شود.
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است