0 دوستدار 0 امتیاز منفی
در متفرقه توسط
برچسب گذاری دوباره توسط
سلام میشه واضح توضیح بدید که چطور باید رمانمو بزارم توی سایت ؟!

1 پاسخ

0 دوستدار 0 امتیاز منفی
توسط
نمایش از نو توسط
چمدان اش را جمع میکند،چمدان خالیست، اوه خدای من فقط این را با خود می بری، یک دفترچه و خودکار و یک عطر و شانه، اشکی نمیریزد، گرچه فردی دست به گلویش گذاشته و قصد خفه کردنش را دارد، لب های او که بلد نبود لحظه ای نخندیدن را، گویی یک روزه زندگی او را به دنیای ادم بزرگ ها پَرت کرده، قدم هایش را ارام برمیدارد و به صدای چرخ های چمدان ک روی زمین میچرخند، گوش میدهد و چشم دوخته به افقی ک معلوم نیست کجاست، ذهنش پر از سوال است؛ ینی مادرم بعد از من چقدر میشکند؟چند روز و چند ماه در انتظار برگشتنم می ماند؟ و زیر لب تکرار میکند مادرم، اخ مادرم.. من از همین حالا دل تنگِ، شیرینی هایت با مغز گردو هستم، دل تنگ اواز خوانت که همیشه در اخرش،بغض میکردی و چانه ات میلرزید، دل تنگ ان وقت هایی ک تنبیهم میکردی که، دو ساعت تمام را باید یک پا،و دو دستانم بالا بماند و فقط چند دقیقه دیگر دلت به رحم امده و میگفتی؛ نه من نمیتوانم شانا کوچولو ام را ناراحت ببینم..معلوم نیست پدر بعد از اینکه بفهمد، دخترکِ کوچکش را که در قمار باخته بود، رفته، مادر را چقدر میزند. مادرم، مرا ببخش که نتوانستم، خودم را فدای تو کنم فدای هوس بازی های پدر، فدای طلب کار های حیوان.

سوالات مشابه

0 دوستدار 0 امتیاز منفی
1 پاسخ
سوال شده فروردین 27, 1399 در متفرقه توسط Yasamanshahbazi
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
3 پاسخ
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
0 پاسخ
سوال شده خرداد 6, 1399 در متفرقه توسط مهرسانا
...